-
۷- می ترسم!
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 20:19
"اوج خودم را گم کرده ام. می ترسم ! از لحظه بعد، و از اینکه پنجرهای به روی احساسم گشوده شود"
-
۶- نمیدونم!
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 23:51
نمیدونم چرا دلم خواست که مثل قدیما بیام و بنویسم...دلم واسه وبلاگ نویسی تنگ شده انگاری! میخوام اینبار تمام سعیمو بکنم...شاید جواب داد! پس مینویسم! امروز دلم خیلی گرفته بود...بغض داشتم!بغضی که نذاشتم بشکنه! دلایلی داشت این حسم...فقط تیتروار مینویسم... عسلم...یونی! روزای قرمز تقویم! خب واسه امروز کافیه...
-
۵- حس ...
جمعه 25 تیرماه سال 1389 23:16
دیگه نمی خوام به هیچ کسی فک کنم !! . . حتی تو !! . می خوام فقط به خودم فک کنم ! . خودِ خودم !! می خوام برای خودم زندگی کنم !! . . مثل 2 سال پیش! . مثل وقتی که تو هنوز نیومده بودی! تو هنوز نبودی! پ.ن: اندیشیدن به اینکه دیگر نمیخواهم به تو بیاندیشم همچنان اندیشیدن به توست، پس بگذار بکوشم نیاندیشم که نمیخواهم...
-
۴- مینیمال
جمعه 18 تیرماه سال 1389 14:41
هر وقت که یاد چشمات و نگات میفتم ، دلم میلرزه!
-
۳-تو که آمدی
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1389 20:50
تو که آمدی عاشقی برایم پر معناتر از گذشته شد، کلام دوست داشتن مقدستر از همیشه شد، و داستان لیلی و مجنون برایم واقعیتر از قبل شد ! تو که آمدی تنهایی به عزا نشست، غم سفر کرد و قلبم به استقبال عشق رفت. وقتی تو آمدی ساحل دریای دلم پر از مروارید و صدف شد، و دیگر در کنار ساحل تنها نبودم تو نیز در کنار من بودی...! تو که...
-
۲-من برگشتم
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 16:01
ز تمام بودنی ها تو یکی از آن باش که به غیر با تو بودن دلم آرزو ندارد ...................... دلم برای وبلاگستان خیلی تنگه
-
۱- شروعی دوباره
شنبه 17 شهریورماه سال 1386 10:57
شلین سلین (همون سلام وشلامه هااااااااااااااااااااااااااا) خوفین؟ شی کار می کنین؟ راستیاتش خیلی وقت بود تصمیم داشتم از بلاگفا به بلاگ اسکای نقل مکان بکنم ... بلاگفا خیلی بازی در میاره و اصلا به کاربراش اهمیت نمیده و حال آدمو می گیره ... ولی من اون دفعه واس خاطر این شکلکای کامنت دونی بلاگ اسکای یه میلی واسش زدم که سریع...